معرفت الله معرفت ولي خداست

نويسنده:
منبع:ماهنامه موعود

سخنراني حجت‌الاسلام و المسلمين سيد مهدي ميرباقري


سخنراني ارايه شده، مربوط به پنجمين جلسه از سلسله نشست‌هاي ماهانه فرهنگ مهدوي است. اين نشست‌ها كه در آخرين پنج‌شنبه هر ماه از سوي مؤسسة فرهنگي موعود برگزار مي‌شود، از حضور صاحب‌نظران موضوعات مختلف در حوزة معارف مهدوي(ع) بهره برده است.
مطلب پيش رو، سخنراني محقق گران‌قدر حجت‌الاسلام دكتر سيد محمد مهدي ميرباقري، استاد خارج اصول، و صاحب‌نظر در مباحث ولايت و امامت است كه در موضوع معرفت امام عصر(ع) انجام شده، و با تلخيص تقديم خوانندگان محترم مي‌شود. استاد ميرباقري در حال حاضر رياست «فرهنگستان علوم اسلامي» را در قم عهده‌دار است. موضوعي كه امروز قرار است در خدمت عزيزان باشم بحث معرفت امام زمان(ع) است كه بحثي گسترده و عميق به شمار مي‌آيد، لذا در اين جلسه بعضي از نكات قابل طرح را به اختصار خدمت شما عرض مي‌كنم.
برخلاف تلقي عمومي بايد توجه داشته باشيم كه ولايت اولياي معصوم(ع) از اركان توحيد است؛ نه اين‌كه قبول ولايت ايشان امري زائد بر توحيد باشد. اين مطلب تا حدودي از مسلمات مذهب ماست. در حديث شريف «سلسلة الذهب» كه با سند بسيار خوبي از امام رضا(ع) هم در منابع شيعي و هم منابع اهل سنت بارها روايت شده است، نقل كرده‌اند كه امام رضا(ع) در مسيرشان به سمت طوس از نيشابور كه رد مي‌شدند، جمع قابل توجهي از اهل قلم اين شهر دور كجاوة حضرت را گرفتند و درخواست حديثي كردند. حضرت رضا(ع) هم با رساندن سلسلة سندها به پيامبر اكرم(ص) و پس از آن جبرائيل، از قول خداوند متعال فرمودند:
كلمة لا إله إلّا الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي.
مقام توحيد حصني است كه هر كس وارد اين حصن ايمن شود، هيچ رنج و عذابي به او نمي‌رسد.
كجاوة حضرت كه حركت كرد، حضرت دو مرتبه پرده را كنار زدند، و سرشان را بيرون آورده و فرمودند:
بشرطها و أنا من شروطها.
به شرط آن و من از شرط‌هاي آن هستم.
ما از اين دست روايات زياد داريم؛
ذيل آية «فاقم وجهك للدين حنيفاً ...1؛ چهرة جان خود را متوجه آن دين حنيف كنيد»: روايات تصريح دارند اين دين حنيف همان وجه اللهي است كه در آية شريفة «كلّ شيءٍ هالكٌ إلّاوجهه2؛ جز وجه او همه چيز نابود شونده است.» آمده است. در التوحيد صدوق، بصائر الدرجات، كتاب الحجة كافي رواياتي داريم كه مي‌فرمايند، اين دين حنيف ولايت در وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) و ائمه اطهار(ع) تجلي يافته است.
در ادامه، آيه مي‌فرمايد اين ديني كه ما آن را با انبيا براي شما فرستاديم علاوه بر آن‌كه فطري است و در وجود همة شما قرار داده شده شما را به آن دعوت مي‌كنيم. دعوت بدون گرايش فطري تأثير ندارد. روايت داريم كه اين فطرت همان توحيد است. معنايش اين است كه ميل به خضوع، خشوع، سجود در مقابل خداوند و عبوديت در باطن همة انسان‌ها قرار داده شده است و انسان مفطور به انيّت و انانيت و خود محوري نيست.
در تفسير علي بن ابراهيم قمي آمده كه امام معصوم(ع) فرمودند: «دين فطري اين است: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله»؛ تمام اين توحيد است نه اين كه اول توحيد باشد و بعد از آن نبوت و ولايت. به عبارت ديگر، بايد در برابر خداي متعال خضوع و خشوع داشته باشيم و ولايت حضرت حق را نسبت به خودش بپذيريم. مقام ولايت همين پذيرش ولايت خداي متعال بر ارادة خود است كه در افراد به اندازه‌هاي متفاوتي جلوه مي‌كند. بزرگاني مثل مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي‌فرمايند: مقام امانت همان شأن براي رسيدن به مقام ولايت است و آن امانتي كه در قرآن بيان شده تنها انسان ظرفيت پذيرش آن را داشت، مقام ولايت است كه هر كس به اين مقام برسد ولي الله مي‌شود كه:
ألا إنّ أولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون.3
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين مي‌شوند.
و يا به تعبير روايات قدسي خداوند شنوايي، بينايي و گويايي و تمام حركات و سكنات او را تحت الشعاع قرار مي‌دهد.4 يعني انسان با تمام وجود، همة قواي خودش را از سر خضوع، تذلل، انكسار و خشوع به ولايت خداوند تسليم مي‌كند. در اين صورت همة حول و قوة او مجراي مشيت و ارادة خداوند مي‌شود. هر كس به اين جا رسيد «وليّ» است و در اين مقام حول و قوة انسان ديگر تحت ارادة خودش نيست. نه اين كه مجبور باشد بلكه او با اختيار خودش حول و قوه‌اي را كه در اختيار داشته تسليم كرده و به مقام رضا رسيده و به جريان مشيت الهي راضي مي‌شود.
مقام ولايت براي نبيّ اكرم(ص) و اهل بيت معصومشان(ع) بدون حجاب وجود دارد. بر اساس روايات ما، چهارده معصوم(ع) در منزلتي هستند كه بين آن‌ها و حضرت حق حجابي نيست. آن‌ها مستقيم تحت ولايت خداوند متعال هستند و آن ولايت را تحمل مي‌كنند كه تحمل و پذيرش آنچه ايشان پذيرفته‌اند در توان احدي نيست. در بصائرالدرجات، كتاب الحجة كافي و جاهاي ديگر روايات معتبري داريم كه فرموده‌اند: «آن‌قدر امر ولايت الهي سنگين است كه تنها سه دسته‌اند كه توانايي پذيرش آن را دارند: ملك مقرب، نبي مرسل و بنده‌اي كه خداوند قلبش را براي ايمان آزموده باشد.»5 حتي اين دسته كه انسان‌هاي صاحب ظرفيت و حامل ولايت معرفي شده‌اند، تحمل منزلتي از ولايت چهارده معصوم(ع) را ندارند.
باز در روايت ديگري فرموده‌اند: «عبادت ما ناشي از آن مقام معرفتي است كه خداوند به ما داده است، چرا كه معرفت هميشه مقدمة عبوديت است.»
مقام «محالّ مشيّة الله؛ ظرف مشيت الهي شدن» مخصوص اين چهارده نور پاك(ع) است. هيچ پيامبر الواالعزم و ملك مقرب و بندة ممتحني به اين مقام راه ندارد. بقيه پس از آن تحت ولايت ايشان قرار مي‌گيرند و شعبه‌اي از ولايت آن‌هاست كه به سايرين داده مي‌شود. شما توجه كنيد حتي انبياي اولوالعزم اگر به جايي مي‌رسند به واسطة اولياي معصوم(ع) است. ذيل آية «و إنّ من شيعته لإبراهيم»6 روايات رسيده، بيان كرده‌اند كه ابراهيم خليل‌الله هم شيعة اميرالمؤمنين(ع) و در شعاع وجودي ايشان بوده است.
بحث‌هاي پردامنه‌اي اين‌جا هست. توجه داشته باشيم كه اين‌ها اسرار روايات است و خيلي نبايد آن‌ها را مطالعه كرد. در اين محفل نوراني هر جا احساس كرديد مطالب براي شما سنگين است طبق فرمايش معصوم(ع) از آن عبور كنيد و نايستيد والّا زمين‌گير مي‌شويد. علم اين مطالب را به اهلش واگذار كنيد. اگر مطلبي را فهميديد و هضم كرديد خوب است ولي آن‌جايي را كه نفهميديد عبور كنيد؛ چون اين روايات براي همة بشريت بيان نشده‌اند. شما نگاه كنيد يك نفر نمي‌تواند همة غذاهايي را وجود دارد بخورد، بعضي مال مريض‌هاست و بعضي هم مخصوص مزاج‌هاي مختلف. اگر شما از روايت سنگين عبور نكنيد خداي ناكرده ممكن است به انكار برسيد. به هر حال رزق ما نبوده و بايد عبور كنيم. هر وقت رزق ما شد ان‌شاءالله مي‌فهميم.
روايات متعددي داريم كه مي‌فرمايند: «ما [اهل‌بيت] جسممان از مرتبة اعلي عليين است و روحمان بالاتر از آن و مؤمنان روحشان از منزلة جسم ما هستند.» ذيل آية 18 سورة مطففين روايتش را ملاحظه كنيد.
روايات فراواني هم داريم كه در منابع حديثي ما به خصوص در بصائرالدرجات مرحوم صفار اين روايات آمده كه انبيا از اين جهت به مقام نبوت رسيدند كه ميثاق ولايت را در كنار ميثاق توحيد پذيرفتند. تا جايي كه بعضي روايات مي‌فرمايند: «هيچ پيامبري نبوتش كامل نشد مگر به ميثاق ولايت ما.» به خصوص دربارة انبياي اولوالعزم آمده كه ولايت و سيرة تك‌تك ائمه(ع) بر آن‌ها عرضه شده و آن‌ها پذيرفته‌اند و بر آن عزم نموده‌اند. بنابراين براي ديگران رسيدن به مقام ولايت كه همان رسيدن به مقام توحيد است جز از طريق اسقا و چشيدن ولايت معصوم متصور نيست.
مرحوم مجلسي در اوايل جلد 26 بحارالانوار روايت كرده‌اند از حضرت امير(ع) كه فرمودند: «مقام معرفت الله همان مقام معرفت وليّ خداست به نورانيت و اگر كسي به اين مقام رسيد عارف و مستبصري در دينش مي‌شود كه به مقام شرح صدر رسيده است.»7 يعني تحمل ولايت و مقام اقرار به ولايت و شرح صدر، مقام معرفت به نورانيت است. وقتي قلب نوراني شد. باب هدايت به رويش باز مي‌شود. همان مقام شرح صدر، مقام نورانيت رب است:
أفمن شرح الله صدره للإسلام فهو علي نورٍ من ربّه.8
پس آيا كسي كه خدا سينه‌اش را براي [پذيرش] اسلام گشاده، و [در نتيجه] برخوردار از نوري از جانب پروردگارش مي‌باشد. [همانند فرد تاريك دل است]؟
من حدس مي‌زنم اين همان مقامي است كه جناب ابراهيم به دنبال نور رب مي‌گشت و مي‌گفت:
هذا ربي.9
اين پروردگارم است.
در كتاب الحجة كافي روايات فراواني در باب وجوب اطاعت از امام و معرفت امام آمده و پس از اشاره به اين كه يكي از اركان توحيد معرفت امام است، فرموده‌اندكه اگر كسي به اين مقام نرسد در تاريكي و سردرگمي زندگي مي‌كند و عبادتش ديگر عبادت الله نيست؛ چون معرفت نداشته است. معرفت تنها به معرفت ولي‌الله حاصل مي‌شود و معرفت ولي‌الله هم همان مقام معرفت به نورانيت و مقام عزم و اقرار است.
دربارة سنگيني اين مقام روايت شده كه آن را به حضرت يونس عرضه كردند و او اقرار نكرد، و خدا او را به شكم ماهي فرستاد تا اقرار كرد. البته با توجه به روايات قبلي كه اصل نبوت او منوط به پذيرش و اقرار ولايت اهل بيت(ع) بيان شده بود بايد اين اقرار نكردن را ثبات و قرار نداشتن او در اين ولايت بدانيم. او تنها با يك ترك اولي از اين ولايت خارج شد و به همين جهت بود كه قرآن كريم مي‌فرمايد:
لولا أنّه كان من المسبّحين للبث في بطنه إلي يوم يبعثون.10
ثبات و استقرار همان سختي عمدة كار است كه آن را «صعب مستصعب؛ دشوار دشوار شده» خوانده‌اند. عزم بر امامت يعني اين كه شخص ذكر نسبت به عهد امامت را فراموش نكند. البته فراموشي نه به معناي از ياد بردن، بلكه به معناي توجه نداشتن است و بر همين اساس آية زير تفسير مي‌شود.
نسوا الله فنسيهم.11
خدا را فراموش كردند، پس [خدا هم] فراموششان كرد.
چنين افرادي از كانون توجه خدا بيرون مي‌روند و خداوند رهايشان مي‌كند و الّا خداوند كه احدي را به معناي متعارف آن فراموش نمي‌كند.
در اين راستا نسيان خداوند متعال مانع توحيد است و اقرار و عزم از شرايط توحيد. وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) در ضمن تفسير سورة اعراف چند معنا را بيان مي‌كنند كه يكي از آن‌ها چنين است:
ما اعراف هستيم. هيچ كس نمي‌تواند خدا را بشناسد جز از طريق ما.12
و سپس حضرت ادامه مي‌دهند كه خداوند ما را ابواب، صراط، سبيل و وجه خود قرار داده است بي‌آن‌كه دستانش بسته باشد.13
در روايت ديگري كه در تفسير صافي ديدم ذيل آية:
و ما خلقت الجنّ و الإنس الّا ليعبدون.14
من جن و انس را نيافريده‌ام جز براي آن كه مرا بپرستند.
براي عبوديت، نه اين كه عبادت كنند؛ يعني عبد شوند و به مقام خضوع و خشوع و تذلل برسند. انسان براي شرك خلق نشده بلكه خلق شده است تا همة زندگي فردي و اجتماعي‌اش غرق در توحيد بشود، و انوار توحيد در او جاري گردد. وجود مقدس امام حسين(ع) در جمع اصحابشان فرمودند:
خداي متعال بندگان را نيافريده مگر براي اين كه به مقام معرفت برسند. آن معرفتي كه وقتي كسي به آن مقام رسيد، حتماً سجده و خضوع و عبادت مي‌كند.15
فقدان خضوع و عبادت ناشي از نبود معرفت است و انسان هنگامي كه معرفت پيدا مي‌كند به طور طبيعي به عبوديت مي‌رسد. خدا رحمت كند استادي داشتيم كه مي‌گفت سرّ اين كه بعد از عرفات وارد مشعر مي‌شويد اين است كه وقتي انسان به معرفت مي‌رسد اجازه راه پيدا كردن به «حُرمات الله» را به او مي‌دهند. چون حرمت‌ها را نگه مي‌دارد. بعد مثال مي‌زد و مي‌گفت ما در كوچه الك دولك بازي مي‌كرديم و كاري به آدم‌هايي كه مرتب از كنار ما رد مي‌شدند نداشتيم و حتي اگر چوب به سر و صورت آن‌ها مي‌خورد اعتنا نمي‌كرديم ولي همين كه معلممان مي‌آمد دست برمي‌داشتيم و كنار مي‌كشيديم. چون او رامي‌شناختيم و حرمتش را نگه مي‌داشتيم.
عبوديت حاصل معرفت است و پيداست كه اين معرفت اصلاً عادي نيست. بالاترين حالت آن همان است كه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:من لحظه‌اي تو را براي جنت و نار عبادت نكردم بلكه تو را شايسته عبادت يافتم و يافتم كه تو شايسته‌اي كه در مقابلت خضوع و تذلل داشته باشم و شايسته است كه من بنده باشم. تو عزيزي و صاحب كبريا هستي و من شايستة تواضع كردن.
اين بالاترين مرتبة توحيد است كه بايد او معبود باشد و من عابد و همان است كه حضرت در خطبة قاصعه فرمودند:
الحمد لله الذي لبس العزّ و الكبرياء ... و جعلهما حملاً و حرماً و جعل اللعنة علي من نازعه فيهما.
خداوند رداي عز و كبريا را پوشيده و آن دو را قرق‌گاه خويش قرار داده است. انساني كه طعم توحيد را چشيد نه تنها از شرك مستغني مي‌شود كه از بهشت و جهنم هم بي‌نياز مي‌گردد. از حضرت پرسيدند كه معرفت خداوند چيست؟ فرمودند: يعني هر كس امام زمان خويش را بشناسد.16 و به عبارت ديگر معرفت امام، معرفة الله است.
در جاي ديگر حضرت مي‌فرمايند: كه خداوند نشانه‌اي بزرگ‌تر از من ندارد.17
و طبيعي است كه بزرگ‌ترين آيه بهترين نشانه و راهنماست. والّا كسي كه ماه و خورشيد را بشناسد كه خدا را نشناخته است.
معرفة الله آن است كه شخص آن آية اعظم خدا و نوري را كه در همه جا جاري است18 بشناسد. هدايت به خداي متعال از طريق اين مشكات انوار انجام مي‌شود. روايات ذيل اين آية نور بسيار متعدد است كه مي‌توانيد در توحيد صدوق و ديگر كتاب‌ها ملاحظه كنيد.
الله نور السموت و الأرض... . يعني همة عوالم وقتي هدايت مي‌شوند به وسيلة اين نور الله است. مَثَل نور، وجود مقدس رسول الله(ص) و مشكات صدر و سينة ايشان است. چراغي كه در ايشان برافروخته شده علم و مقام نبوت كليه‌اي است كه به نبي اكرم(ص) داده‌اند.19
... المصباح في زجاجة.
زجاجه، وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) است كه همانند يك شيشة بلورين هم نور در درونش قرار مي‌گيرد و هم محافظ آن است و باعث درخشش بيشتر نور مي‌شود.
حضرت فرمودند: آن صدر اميرالمؤمنين(ع) است كه اين علم به قلب ايشان منتقل شده است و لذا معرفة الله و هدايت الهي به وسيلة اين نور محقق مي‌شود كه همان مشكات و وجود مقدس نبي مكرم خدا(ص) و امير مؤمنان(ع) است. اين چراغ هدايت در قلب نبي اكرم(ص) بوده و از آن‌جا به قلب اميرالمؤمنين(ع) منتقل شده است.
... يوقد من شجرة مباركة.
اين چراغ از يك شجرة زيتونه‌اي نور مي‌گيرد كه همان اميرالمؤمنين(ع) است.20 يعني اميرالمؤمنين(ع) و آن درخت زيتون بايد باشد تا اين چراغ روشن بماند. اين نور را به هر كس نمي‌شود داد؛ بايد آن روغن زيتون در درونش ريخته باشند تا چنين نوري از او متجلي شود.
ذيل آية:
من يؤت الحكمة فقد اُوتي خيراً كثيراً21
از حضرت دربارة معناي «خير كثير» پرسيدند، ايشان پاسخ دادند:
طاعت خدا و معرفت امام(ع).
از همين جاست كه مي‌توان به سرّ عباراتي نظير آنچه در زيارت جامعه است، پي برد كه مي‌فرمايد:
هر كس خداوند را اراده كند، از شما آغاز مي‌نمايد؛ و هر كس به خدا رو مي‌كند و او را به وحدانيت مي‌خواند، به شما رو مي‌كند.22
در نگاه اول شايد عزم بر اين مطالب ساده بيايد ولي وقتي كمي استمرار پيدا مي‌كند، تازه سختي‌اش مشخص مي‌شود. وقتي امام زمان(ع) تشريف مي‌آورند نامة سر به مهري به همراهشان دارند كه 313 ياري كه با طي الارض و مقامات قابل توجهي كه دارند، پيش ازهر كس ديگري خود را به حضرت رسانيده‌اند با ديدن آن نامه يك دور كل دنيا را مي‌چرخند و مي‌گويند شايد امام كس ديگري باشد و بعد كه كس ديگري را نمي‌يابند مجدداً به خدمت حضرت باز مي‌گردند. تحمل مقام توحيد آسان نيست.
عرض كردم منزلت اين موضوع فقط از آن چهارده معصوم(ع) است. بقية مراتب توحيد از اين طريق واقع مي‌شود. به خصوص وقتي به سمت عصر ظهور حركت مي‌كنيم مهم‌ترين شاخصة آن دوران همين معرفت امام است. اگر به من بگويند عصر ظهور را تعريف كنيد مي‌گويم، عصري است كه مردم به مقام حكمت مي‌رسند و خداوند درهاي حكمت را كه همان معرفت امام است به روي مردم باز مي‌كند، انوار معرفت امام نازل مي‌شود، و قلوب و جسم‌ها كامل مي‌گردند. جنس همة لذات از توحيد و ولايت مي‌شود. ما وقتي به اين عصر نزديك مي‌شويم پيش از هر چيز ديگري به معرفت امام(ع) نيازمنديم. بوش و امثال او در جنود ابليس هستند ولي مهم‌ترين جايي كه ابليس، بشر را متوقف مي‌كند همين جاست. صراط مستقيمي را كه ابليس قسم خورده بود مردم را از آن باز مي‌دارد،23 به اميرالمؤمنين(ع) تأويل شده است. شيطان اين‌جا رجزخواني مي‌كند چون اگر اين راه بسته شود ديگر راهي باقي نخواهد ماند. حتماً اين روايت را ديده‌ايد كه كسي كه از بيراهه مي‌رود هرچه تندتر برود بيشتر دور مي‌شود. شيطان در اين مسير بت‌هاي بسياري براي سرگرمي بشريت تراشيده كه آخرين آن‌ها همين دموكراسي غربي است. البته به ساحت قدسي ربوبي كه برنمي‌خورد بالاخره راه حق و باطل روشن است تا هر كه هر كدام را خواست انتخاب كند.
هرچه به عصر ظهور نزديك مي‌شويم بايد درك‌مان از ولايت گسترش پيدا كند و بيشتر شود؛ به خصوص اين درك بايد صبغة اجتماعي بيابد چون عصر ظهور عصري است كه جامعه بر محور ولايت ولي‌الله شكل مي‌گيرد. مؤمنان به شرح صدر در ايمان مي‌رسند و همة حساسيت‌هايشان را بر محور بندگي خداوند پرستش دنيا تنظيم مي‌كنند؛ نه مثل الآن كه با طرح توسعة پايدار بر محور ليبرال دموكراسي لوازم تحقق انانيت را در همه جا متجلي مي‌كند.
آدم‌ها گاهي اوقات شرح صدر در كفر دارند كه در اين صورت هزاران نفر را با لذت مي‌كشند. گاهي هم شرح صدر در كفر ندارند. ولي احساسي هم نسبت به فجايع به آنها دست نمي‌دهد و از اين كشتارها دچار تألم نمي‌شوند و بيشتر دنبال دنياپرستي‌هايشان هستند.
ما هرچه به دوران ظهور نزديك‌تر مي‌شويم بايد خودمان را به اين منزلت نزديك‌تر كنيم تا جايي كه همه چيزمان بر اساس تولي و تبري تنظيم شود و هر نوع همكاري سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همدلي‌هاي ما بر اين مبنا شكل بگيرد. طولاني شدن غيبت هم تا زماني ادامه پيدا مي‌كند كه تحمل ولايت به وجود بيايد تا پس از ظهور ديگر انشعابي در درون دستگاه حضرت پديد نيايد و اين آن چيزي است كه ما بايد براي آن تلاش بكنيم.